مدیر همیشه عصبانی :") 🖤
اول مهر ماه ۱۳۹۷ بود . وارد مدرسه شدم ، دیر رسیده بودم و صف صبگاه شروع شده بود . مدیر همه کلاس هفتمی هارو جمع کرد تو نمازخونه .
اولش هممون رو حسابی دعوا کرد و تذکر داد . اون روز خیلی از دستش عصبی بودم . از مدیرمون میترسیدم ... همیشه دعوا میکرد ولی زن خوب و مهربونی بود ، اگه میدید دانش اموز خوبی هستی کاری بهت نداش .
یبار توی مدرسه تولد گرفته بودیم و گوشیش رو بهمون داد تا عکس بگیریم ولی من همچنان ازش میترسیدم . سال هشتم و نهم رو بخاطر انلاین بودن مدراس کمتر دیدمش ولی من شب ها خوابش رو میدیدم . اینکه داره دعوام میکنه و من میزنم زیر گریه !
امسال وقتی وارد مدرسه جدید شدم دلم برای مدرسه قبلیم تنگ شد برای مدیر همیشه عصبی ...
و چقدر زمان زود میگذره !
امروز وقتی وارد مدرسه شدم بهم خبر دادن که فوت شده !
باور نکردم ! رفتم داخل کلاس و دیدم چندتا از بچه های کلاس که پارسال توی یه مدرسه بودیم دارن گریه میکنن ...
نفهمیدم کلاس چطور گذشت ولی من فقط اشک ریختم ...
نمیدونم الان اون دنیا داره نگام میکنه یا نه
ولی تازه میفهمم چقدر دوستش داشتم :")🖤