hello to my hell
There's things I wanna say to you
But I'll just let you live
+این پست به دلایل شخصی پاک شد ...
There's things I wanna say to you
But I'll just let you live
+این پست به دلایل شخصی پاک شد ...
های گایز ! 🩵
نزدیک مدرسه هاس و خب مینا اینجاس تا تجربه هایی که در طی یازده سال تحصیل کسب کرده رو با شما بازماندگان در میان بگذارم •-•
نمیدونم یهو دلم خواست همچین پستی بزارم ...
I walked across an empty land
من توی یه زمین خالی قدم گذاشتم
I knew the pathway like the back of my hand
مسیر رو مثل کف دستم می شناختم
I felt the earth beneath my feet
زمین رو زیر پاهام حس کردم
Sat by the river and it made me complete
کنار رود نشستم و این منو کامل کرد
Oh, simple thing, where have you gone?
اوه ،چیزهای ساده ، کجا رفتید؟
I'm getting old, and I need something to rely on
من دارم پیر میشم و به یه تکیه گاه نیاز دارم
So, tell me when you're gonna let me in
پس بهم بگو کی منو در جریان میذاری؟
I'm getting tired, and I need somewhere to begin
من دارم خسته میشم و باید از یه جا شروع کنم
حس میکنم این روزا تو خونمون روح میبینم !!!! :)
چند روز پیش پیرزنی که خونه بغلیمون زندگی میکرد تو خونش مرد و من حس میکنم روح اون هنوز همینجاس :)
راستش تاحالا حتی از نزدیک ندیده بودمش چون کلا زیاد از خونه بیرون نمیام ولی همیشه صدای حرف زدنش رو میشنیدم! و راستش خیلی مزاحم بود چون من میرفتم تو اتاق خودم یا خواهرم که درس بخونم ولی صداش نمیذاشت رو درسم تمرکز کنم چون پشت سر هم با خودش حرف میزد و انگار فارسی هم حرف نمیزد ! حتی چندبار شنیدم که یه جمله رو پشت سرهم تکرار میکنه !
اتفاقای عجیبی داره میفته که منو یذره میترسونه ولی باحاله .
نمیدونم باید از چی بگم
مثلا اینکه امروز کیک ردولوت درست کردیم؟ :>
کلی وقت برد تا درستش کنیمممممم
واقعا بافتش نرم بودددد ㅠㅠ
خیلی خوشمزه بودددد
اهم اهم های ... میشه این پیج رو فالو بنومایید ؟؟؟
فالوش کنید لطفاااااااااااااااااا ستتسنینسنس
+ هرکی فالوش کنه ایشالا به کراشش برسهههه و امروز یه اتفاق خیلی خوب براش بیفتهههههه نیهاهاهاااااا :")
+ مینا دوستتون داره لطفا مراقب خودتون باشید اون بچه رو هم فالو کنید جون جدتون ㅠㅠ ♡♡♡
+ پست انتشار در آینده میباشد •-•
تابستون داره میگذره و من هر روز بیشتر افسرده میشم
پارسال همین موقعه من بهترین تابستون عمرم رو داشتم :")
کل روز برنامه داشتیم :>>>>>
اصن از قبل تابستون لیست اماده کرده بودیم و تقریبا همشو هم انجام دادیم •-•
( با خاهرام) نقاشی میکشیدیم ، موقعه درست کردن ژورنال اهنگ میذاشتیم و واقعا حس خوبی داشتتتت ")
به یاد بچگیامون خونه بالشتی ساخته بودیم و شبا میرفتیم توش فیلم و انیمه میدیدم و خوراکی میخوردیم ، خداااا بهترین روزای زندگیم بود"))))
🍒 هاییی یوروبون ^^🍒
راستش جدیدا وقت نمیکنم سرمو بخارونم ...
دیگه وقتش بود درس خوندن برای کنکور رو شروع کنم •-•
همین الانم از برنامم عقبم ولی باز اومدم فقط برای اینکه بگم اگه دیر جوابتونو میدم بخاطر اینه که درگیرم
راستش واقعا سر درد میگیرم ، من واقعا از درس خوندن متنفرم ولی مجبورم ...
امیدوارم تلاشی که میکنم نتیجه بده *-*
حس میکنم از همیشه تنها ترم ... :)3\>
تاحالا شده حس کنید حتی با دوستاتون دوست نیستید !
یا به هرکسی که اهمیت میدید .. اون فرد به بقیه بیشتر از شما اهمیت میده ؟
میتونی حسش کنی چی میگم نه ؟
غمگین ترینم .!
چطوری این همه اتفاق تو زندگیتون میفته ؟
من همش رو تخت افتادم و خوابم ...
ولی زندگی های شما خیلی باحاله !
من ناراحتم و داشتم به این فکر میکردم که شاید منم باید برم ؟
من به امید دوستام برگشته بودم بیان
فکر میکردم اینجا میتونه حالمو بهتر کنه (نمیخوام برم فقط دارم افکارمو میگم ، حتی اگه برم وبم موندگاره ! )
چجوری میتونین زندگی کنین ؟
من همیشه گیجم ... نه ریسک میکنم ، نه دنبال علاقم میرم ، نه حتی رابطه رو شروع میکنم ... یعنی اگه نفس کشیدن و خوردن و خوابیدن رو از زندگیم حذف کنید من واقعا هیچکار دیگه ای انجام نمیدم !
نمیدونم اثار افسردگیه یا چیزی ! ولی خب کلا نمیدونم دارم چه غلطی میکنم