I walked across an empty land
من توی یه زمین خالی قدم گذاشتم
I knew the pathway like the back of my hand
مسیر رو مثل کف دستم می شناختم
I felt the earth beneath my feet
زمین رو زیر پاهام حس کردم
Sat by the river and it made me complete
کنار رود نشستم و این منو کامل کرد
Oh, simple thing, where have you gone?
اوه ،چیزهای ساده ، کجا رفتید؟
I'm getting old, and I need something to rely on
من دارم پیر میشم و به یه تکیه گاه نیاز دارم
So, tell me when you're gonna let me in
پس بهم بگو کی منو در جریان میذاری؟
I'm getting tired, and I need somewhere to begin
من دارم خسته میشم و باید از یه جا شروع کنم